پنجم دسامبر سال 1971 در وین ولفگانگ آمادئوس موتسارت مرد . در بسیاری از روایت های شاهدان عینی ، پزشکان و مورخین دلیل مرگ موتسارت طبیعی نبوده و شائبه ی کشته شدن او مطرح شده است .
آیا موتسارت به مرگ طبیعی از دنیا رفت؟
مورخین نوشته اند که در شبی سرد و برفی در پنجم دسامبر هنگامی که ناقوس کلیسای سنت اشتفان به نشانه دومین ساعت روز نو ، دو ضرب نواخت ، آمادئوس چشم از جهان فرو بست و در گرگ و میش سحر او را شست و شو دادند و به خاک سپرند .
بیناد بین الملیی موتسارت در زالتسبورگ نامه ها و یادداشت های او و نزدیکانش را منتشر نموده که با بررسی این نوشتارها مشخص میشود که تنها دو ساعت قبل از مرگ او پزشک بر بالین او حاضر شده است .
زمانی که به دنبال پزش معالج فرستادند او را در تئاتر یافتند و او به فرستادگان آمادئوس قول داد تا بعد از تئاتر به بالین او بیاید .
حدود ساعت 11 شب پزشک بر بالین موتسارت حاضر شد و برای تب و لرز شدید او کمپرس سرد تجویز نمود که در واقع چنین تجویز ناشیانه ای مرگ او را تسریع نیز میکرده.
باید به یاد داشت در قرن هجدهم پزشکی آنقدر هم غیر پیشرفته نبوده که همچین خطای عجیبی از یک پزشک سر بزند ، با این حال میتوان این تجویز اشتباه را عامل تسریع فوت او دانست اما دلیل مرگ موتسارت نمیتواند باشد.
شائبه اصلی مرگ غیر طبیعی موتسارت از اینجا نشئت میگیرد که با توجه به جوانی موتسارت و پیشرفت علم پزشکی ، عدم صور گواهی فوت ، عدم کالبدشکافی ، عدم صبر معقول و متعارف برای تشییع جنازه و… همه و همه نمایانگر این است که کسی یا کسانی میخواستندعلت دقیق مرگ معلوم نشود و موتسارت قبل از معاینات برای مشخص شدن دلیل مرگ به خاک سپرده شود .
گفته شده است که اطرافیان و دوستان او برای ممانعت از تحقیق و بازپرسی دلیل مرگ دست به هرکاری زده اند و شائبه مرگ غیر طبیعی موتسارت از اینجا کلید میخورد.
لازم به ذکر است که شاید او در آن زمان معروف ترین و محبوب ترین موزیسین اتریش نبود ولی گمنام هم نبود و دوستان و اطرافیان متمول هم کم نداشت که ناچار باشد تا این حد فقیرانه ، در سکوت و بلافاصله مدفون شود.
ارامگاه او کاملا بی نام و نشان و به صورتی انتخاب شده بود که به دشواری و با تحقیقات میتوانستند قبر او را از میان دیگر قبور بیابند و حتی برای او سنگ قبری که مشخص کننده مزار او باشد تهیه نشد تا زمانی که عملا بعد از چند سال امکان نبش قبر از بین رفت و دیگر محققان نمیتوانستند برای اطلاع از دلیل مرگ به سراغ پیکر او بروند.
سناریوهای مختلفی از مرگ موتسارت مطرح شده که قوی ترین احتمالات رو در ادامه برای شما نقل میکنیم و در نهایت اون سناریویی که به ظن ما به واقعیت نزدیک تر است رو با شما به اشتراک خواهیم گذاشت .
موتسارت فراماسون بود
فراماسون ها انجمنی اسرا آمیز هستند که در بریتانیا بنا شده است و از سال 1736 در المان هم هم تاسیس شد .
موتسارت عضو لژ وین بود و بسیاری نقل کرده اند که فراماسون ها یکی از فعال ترین و با استداد ترین اعضای خود را حذف کرده اند.
ادعا شده است که موتسارت در اپرای خود فلوت سحرآمیز اسرار فراماسون ها رو برملا کرده است و همین دلیل حذف او بوده است چرا که فراماسون ها با ارتقا درجات محرم اسرار تشکیلات میشوند و اگر کسی از اعضا اسرار این انجمن را برملا کند کشته خواهد شد .
اپرای فلوت سحرامیز زبانی نمادین و مبهم دارد و بسیاری از ظاهرا بسیاری از اسرار این انجمن را بازگو کرده است که به ان نمیپردازیم ولیکن متن اپرای فلوت سحرامیز ، اصلا نوشته او نبوده است ، بلکه هنرمندی به نام شیکاندر ، شاعر و بازیگر و خواننده ی اتریشی آن را نوشته بود و موتسارت برای متن شخص دیگری موسیقی نوشته بود و شیکاندر نیز حدود 25 سال پس از آمادئوس از دنیا رفت و جالب اینکه کسی هرگز قصد جان او را نیز نکرده است و به کل فرضیه قتل او توسط فراماسون ها به دور از واقعیت به ذهن میرسد.

سالیاری موتسارت را کشت ؟
در فیلم آمادئوس و در بسیاری از گفته های مورخین سالیری آهنگساز ایتالیایی دربار وین که معلم بزرگانی همچون بتهوون و شوبرت نیز بوده است را قاتل موتسارت مینامند.
سالیری شاگرد گلوک بود و یکی از شاگردان ان فرانتس لیست بوده است که در آن زمان اهنگساز ارشد دربار وین و رهبر ارکستر سلطنتی اتری بوده و سی و نه اپرا و تعداد بسیاری اوراتوریو و کانتانت و موسیقی کلیسایی و… ساخته است .
سالیری همواره از موتسارت محبوب تر ، مشهور تر و موفق تر در دوران خود بود و شاید اگر اتفاقی به عکس می افتاد میتوانستیم موتسارت را قاتل سالیاری بنامیم.
پس از مرگ یوزف دوم در اتریش برادرش لئوپولد دوم پادشاه اتریش شد و در همین حین سالیری از مقام رهبری ارکستر دربار سلطنتی وین استعفا کرد و در همان زمان موتسار بسیار کوشید تا جای او را در دربار سلطنتی بگیرد که موفق نبود .
از میزان اقبال مردم و حکومت به او همین بس که اپرای فیگارو از برنامه های ان روز حذف شده بود و قطعاتی سطحی مثل دکتر و داروخانه چی یا عق در تیمارستان از دیترسدروف به نسبت اپراهای آمادئوسمحبوب تر شده بود .
در نهایت موتسارت را در ان زمان اصلا نمیتوان هم ردیف سالیری دانست که بخواهد انگیزه ای برای قتل موتسارت داشته باشد ، ضمنا ظن خوراندن سم به صورت مداوم به موتسارت جدی ترین سناریوی قتل آمادئوس است که قاعدتا سالیری نمیتواند چندین ماه به صورت منظم به او سم خورانده باشد.
پیشنهاد میکنیم بخوانید: راهنمای خرید پیانو دیجیتال؛ نکات مهم برای انتخابی هوشمندانه
قتل موتسارت توسط همسرش
نامه هایی که از او بعدها توسط بنیاد بین المللی موتسارت منتشر شد حاوی متونی از ارتباطات موتسارت و پدرش بود ، او به پدرش درباره همسر خود نوشته بود : او زشت نیست اما چندان زیبا هم نیست . هدف من از ازدواج با او این بود که جوراب هایی رفو شده و لباس های زیر شسته شده داشته باشم . او در نامه نگاری ها همسرش را با واژه نه چندان مودبانه ی زنک من خطاب میکرد و اقرار مینمود که هیچگاه عاشق هم نبوده اند . همواره شکایت داشت که او خوشی های ساده و زودگذر را دوست دارد و در طول نه سال زندگی مشترک هرگز نتوانسته است درکی از ذهنیت های موتسارت پیدا کند.
نوشته های او حاکی از این بود که با وجو دغدغه های مالی گسترده ف سعادتمندانه زندگی میکردند و گرچه عشقی بین آن دو وجود نداشته ولی میتوان به همسر او از این نظر که همواره در کنارش بوده و امکان خوراندن سم به صورت مداوم را به او داشته مورد اتهام قرار داد ولیکن در هیچ منبع و یا هیچ صحبتی از او انگیزه ای برای قتل موتسارت کشف نشده است .
ولیکن قطعا همسر او در تشییع جنازه محقرانه و فوری موتسارت بی تاثیر نبوده است .

یوهان امانوئل شیکاندر و قتل موتسارت
از افرادی مثل یوهان امانوئل شیکاندر که در اجراهای اپرا با او مشارکت داشت نیز نام برده شده است که مظنون به قتل موتسارت است ولی هیچ گاه هیچ سند حتی ضعیفی نیز از این بابت کشف نشده است.
یوهان میشائل پوخبرگ و مرگ موتسارت
پوخبرگ از دوستان متمول موتسارت بود که همواره در دوران طولانی تنگدستی از او کمک مالی میگرفت.
در نامه های منتشر شده از آمادئوس بسیار متونی را میتوان یافت که با حالت عاجزانه از او بابت مطالبات بازگردانده نشده عذر خواسته و از او مجددا درخواست کمک های مالی داشته است .
مورخین برای رسیدن به پاسخ دلیل مرگ موتسارت سناریو های بسیاری را مطرح کرده اند که دو نمونه اخر از آن نوع است و به نظر حتی احتمال ضعیف هم ندارند.
چه کسی موتسارت را کشت ؟
دیتر کرنر ، مورخ بزرگ موسیقی میگوید : ضعف مفرط و فزاینده ی موتسارت را نمیتوان دلیل مرگ او دانست ؛ طبق تحلیل پزشکان در طول تاریخ موتسارت به دلیل عوارض تدریجی مسمومیت توسط جیوه کشته شده و این در تمام تحقیقات اشکار است .
پزشکان بزرگی همچون ویرشو ، زائربروخ و… هم همواره تاکید بر مسمومیت او با جیوه داشتند و برخی نارسایی کلیه را دلیل مرگ امادئوس دانستند که با تکیه بر چاق شدن مفرط وی در پرتره ها مطرح میکنند که کاملا بی اساس به نظر میرسد.
جمله معروف موتسارت به همسرش که گفت : زندگی من دوامی ندارد ، به من سم داده اند … را میتوان اولین نشانه از قتل او توسط سم دانست و همسرش با شنیدن این موضوع رضایت به خاک سپاری او بدون تحقیقات داد .
همسرش از خیانت موتسارت به وی و روابط نامشروع در طی کارناوال سخن میگوید ، در ان زمان دخترانی بدکاره در مجالس رقص و بالماسکه مرض سفلیس را که به ویروس فرانسوی شهرت داشت اشائه دادند و این موضوع انقدر شیوع پیدا کرده بود که پادشاه شخصا دستور تبعید این دختران به بالکان را صادر کرد.
آمادئوس برای عدم درگیری همسرش به این بیماری خطرناک به سفر های طولانی در شش ماه اخر عمر میفرستاد و در نامه ای که از او منتشر شده خطاب به همسرش مینویسد : اگر مردم میتوانستند درونم را ببینند ف آن زمان باید از خود خجالت میکشیدم …
و اما سفلیس و مسمومیت با جیوه چه ارتباطی به هم پیدا میکنند؟
گوتفرید فان اسویتن ، حقوق دان ، دیپلمات ، موسیقی شناس ، کتابدار دربار و فردی نابغه بود که پدر پزشکش و خود او از شهرت و محبوبیت خاصر در اتریش و خصوصا وین برخوردار بودند . او دوستی نزدیک با موتسارت داشت و آمادئوس هر هفته در منزل او به پیانو نوازی و آواز خوانی مشغول بود .
خود او نیز به واسطه علم پدر در داروسازی و پزشکی نیز دستی داشت . او که بیست سالی از موتسارت بزرگتر بود همدم او و کمک حالش بود و پس از اینکه موتسارت به سفلیس دچار شد و با توجه به اینکه از ترس آبرویش سعی در پنهان کردن این موضوع داشت به گوتفرید مراجعه کرد و موضوع را با او در میان گذاشت .
پدر گوتفرید با اینکه در قید حیات نبود ولی مشهورترین شخصیت دانشسرای پزشکی وین بود و آبروی پدر برای پسرش بسیار حائز اهمیت بود . گوتفرید از داروی خاص پدر خود برای درمان سفلیس که حاوی مقادیری جیوه بود که بسیار رقیق و برای بازه های زمانی طولانی بود به موتسارت تجیز کرد و برای اینکه باعث نگرانی و فشار بیشر بر همسرش نشود ، او را از این مهم بی خبر گذاشت .
موتسارت داروی حاوی جیوه را ماه ها مصرف کرد و پس از مرگ او در تاریخ پنجم دسامبر فان اسویتن گمان برد که داروی او باعث مرگ دوستش ولفگانگ آمادئوس موتسارت شده است و بیم آن داشت که دانستن این موضوع ابتدا برای اعتبار پدرش ، سپس اعتبار و محببیت خودش و در نهایت برای آبروی موتسارت گران تمام شود و طبق قانون آن زمان پایش به محکمه ای باز شود که در انتهای آن حکم اعدام صادر شود .
اولین کسی که به بالین جسد آمادئوس شتافت فان اسویتن بود و برای آبروی خود و موتسارت ، همسر موتسارت را قانع کرد که هرچه سریعتر خاک سپاری او انجام شود و ترتیب دفن او به شیوه ای عجیب ، محقرانه و در خفا را در گورستان سنت مارکس داد .
علت خاکسپاری محقرانه موتسارت تنگ دستی نبود بلکه تنگی زمان بود و با توجه به اینکه تا ده سال بعد از فوت شخص امکان تشخیص آثار جیوه بر پیکر متوفی مشخص میشد علاوه بر فوری بودن لازم به که مخفیانه خاکسپاری انجام گردد.
سالیاری ، فان اسویتن و دیگر دوستان نزدیک او در خاکسپاری سر جمع دوازده نفر بودند و صرفا اجازه داشتند تا دروازه گورستان تابوت را مشایعت کنند و او را ناشناس و در مکانی نامعلوم دفن کرد که تا مدتها از نظر ناپدید بود.
داستان قطعه رکوئیم موتسارت
موتسارت بارها به حضور مردی که سفارش قطعه ای برای مرگ داده است را مطرح کرده و حتی در نامه ها و گفته هایش به بسیاری تاکید کرده بود که این قطعه مرگ خود اوست .
داستان این قطعه داستان یک دزدی هنری است
موتسارت درباره او میگوید تصویر این غریبه هرگز از برابر چشمانم دور نمیشود ، مدام او را میبینم که از من خواهش میکند و به من فشار می اورد و بی صبرانه از من کار میطلبد تا این قطعه را بسازم
او تا آخرین لحظات حیات در حال ساخت رکوئیم بود و فکر میکرد با پایان آن ، زندگیش نیز پایان خواهد یافت که اینطور نشد و خودش قبل از پایان این قطعه از دنیا رفت ، آن قاصد پیر که او را این چنین دگرگون کرده بود خدمتکار کنت فون والزگ بود .
این کنت قاصدانی بی نام و نشان را به سراغ موسیقیدانان میفرستاد و سفارش قطعاتی در ازای پول هنگفت میداد و در نهایت در برابر مهمانان خود و در میان جمعیت این قطعات را آثار خودش جای میزد و در نهایت نیز قطعه رکوییم موتسارت را در میان آثار هنری این شخص پیدا کردند .
با الهام از مقالات و کتب ارنست ویلهلم هاینه
نویسنده و گرداورنده : سپهر روستایی